معرفت شناسی کوانتومی...
در ادامه مباحث پيشين ، به تبين جايگاه انسان در هستي و تعريف سيستم مغزي وي ميپردازم . در سلسله مراحلي كه انسان در پي شناختش از جايگاه خود در طبيعت تبيين نموده ، آغازين انگاره هاي متديك به زمان ارسطو و افلاطون بر ميگردد . ارسطو و افلاطون مغز آدمي رو بعنوان پديده اي حقيقت ياب متصور ميشدند و تعاليم مكاتب فكري خود را نيز بر همين اساس طرح ريزي مينمودند . انسان از ديدگاه آنها موجودي براي يافتن حقيقت تعريف ميشد و ساير توانايي هاي وي ناديده گرفته ميشد . انسان موجودي بود كه صرفا براي حقيقت يابي متولد شده بود و بايستي به دنبال حقايق از پيش تعيين شده ميگشت .جالب اين جا بود كه حقيقت هاي متصور انها ، صرفا حقيقت هاي متكي به باور هاي انساني بود و اين خود شكل حقيقت يابي انسان را دچار اشكال مينمود . چرا كه آنچه آدمي به عنوان حقيقت ميافت مباني آن در آمال ها و آرزوهاي او محدود ميشد و آنچه كه با چشم انساني قابل مشاهده بود و يا بعنوان ماورالطبيعه ارايه ميشد همه و همه ريشه هايي در خواستها و نا خواستهاي وي داشت .
ادامه نوشته
در ادامه مباحث پيشين ، به تبين جايگاه انسان در هستي و تعريف سيستم مغزي وي ميپردازم . در سلسله مراحلي كه انسان در پي شناختش از جايگاه خود در طبيعت تبيين نموده ، آغازين انگاره هاي متديك به زمان ارسطو و افلاطون بر ميگردد . ارسطو و افلاطون مغز آدمي رو بعنوان پديده اي حقيقت ياب متصور ميشدند و تعاليم مكاتب فكري خود را نيز بر همين اساس طرح ريزي مينمودند . انسان از ديدگاه آنها موجودي براي يافتن حقيقت تعريف ميشد و ساير توانايي هاي وي ناديده گرفته ميشد . انسان موجودي بود كه صرفا براي حقيقت يابي متولد شده بود و بايستي به دنبال حقايق از پيش تعيين شده ميگشت .جالب اين جا بود كه حقيقت هاي متصور انها ، صرفا حقيقت هاي متكي به باور هاي انساني بود و اين خود شكل حقيقت يابي انسان را دچار اشكال مينمود . چرا كه آنچه آدمي به عنوان حقيقت ميافت مباني آن در آمال ها و آرزوهاي او محدود ميشد و آنچه كه با چشم انساني قابل مشاهده بود و يا بعنوان ماورالطبيعه ارايه ميشد همه و همه ريشه هايي در خواستها و نا خواستهاي وي داشت .
+ نوشته شده در پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۸۷ ساعت ۹:۱۹ ق.ظ توسط شپ پره
|
اين يه وبلاگ علمی ادبيه (شعرای خودمو توش خواهين ديد!)